95-سینا
پنجشنبه هفته ی قبل که خونه مامان جون بودیم خاله جون های من ( خاله مامانی ) با دخترخاله ها هم اومدند اونجا و یه مهمون کوچولو و ناز هم با خودشون آورده بودند که یک پرنده زیبا بود که اسمش رو گذاشتن . چند وقتی بود که این پرنده رو که از خانواده ی طوطی ها هست رو خریده بودند و ما هم اصرار کردیم تا بیارند خونه مامان جون . هر وقت خاله جونم سینا رو صدا میکرد میرفت می نشست روی دوشش و با گوشواره و گردنبندش بازی میکرد چون عاشق طلاست تخمه شکستنش هم خیلی جالب بود . زهرا کوچولو اصلا به سینا دست نمیزد و مثل اینکه ازش میترسید ولی به روی خودش نمی آورد و نمی خواست جلوی پریسا کم بیاره . خلاصه تا...
نویسنده :
مامانی زهرا نازنازی
18:24